زن ‘در اسلام خلیفه خدا است نه ماشین تخلیه شهوت وحیوان زاینده
اسدالله جعفری اسدالله جعفری

 

پاسخ به داوی روشان

بخش اول 

برادر محترم :داوی روشان، بعد از سلام

نوشته ی شما (زنان قربانی ادیان ابراهیمی) راخواندم‘ اما چیزی قابل توجه ونو آوری در آن نیافتم ،نه تفکر عالی بشری در آن پیچاندید ونه منطق وبرهانی برای حرف های به قول خود شما (سخن جسارت آمیزی)ارايه داديد ونه اندیشه های به قول شما(کنجکاوی های متفکرانه آدم های آزاد منش)در این نوشته سراسر افتراء،یاوه سرايی،پیچ پیچ ‘پیچ پیچگران سر چوگ تان؛ یافتم .لذا برای روشن شدن اذهان نسل جوان واهل فرهنگ ومخصوصا دختران جوان وطن‘این مریم های قدیس وگل های باغ خدا،نکات چندی را روی سایت  وزین مشعل می آورم .

اما به هیچ وجه نه دشمنی با شما دارم. ونه خدای ناکرده قصد تنقیص وتحقیر شمابرادر محترم مدنظر است واگر بعضی واژگان قدري درشت می نمایند، آن را بحصاب تعصب دینی و ایمان هزارگی وغیرت افغانی بگزارید.

این بخش از سخن شمارا یکبار دیگر با هم به خوانش می گیریم:

(شاید بحث انگیز باشد وقتی از زبان قلم بیرون میاید،  و به سراحت بیان میکند ( زنان قربانی ادیان ابراهیمی)  ولی آنچه که بینش یک انسان آزاد را آزار میدهد است که از بینش خود رنگ و مفهومی برای قلم  و زبانی برای گفتن به او میدهند،  تا رمز و راز این هستی را بازگو کند،  نه اینکه توهین به ادیان ویا خداونگار کرده باشند.)

برادر محترم این چند جمله چه معنای را می تواند داشته باشد؟( ولی آنچه که بینش یک انسان آزاد را آزار میدهد است که از بینش خود رنگ و مفهومی برای قلم  و زبانی برای گفتن به او میدهند،  تا رمز و راز این هستی را بازگو کند،)

آیا متوجه شده اید که چه خزعبلاتی را باهم بافته اید؟اگر سخن مطابق عقل ومنطق باشد ،چرا باعث آزار گوینده خود باشد؟مگر نه این است که ما بعنوان یگ انسان هر گاه به اندیشه ی برین ویا فکر نوین دست یافتیم، باید آن را با همنوع های خود در میان نهیم؟ واز کشف چنان اندیشه ی مبرهن، نه تنها احساس سر افکندی کنیم بلکه از دست یابی به چنان اندیشه ای ورسیدن به یگ حقیقت ناب، تاج کرامت را بر سر نهیم وبعنوان حدیث نعمت علم ظفر بر شانه های تفکر مان بر افرازیم.

مگر نه این است که فلسفه آفرینش ما، تفسیر عقلانی از جهان هستی وکشف راز تودرتووپررمزوراز خلقت است؟ واین که خدای متعال فرموده اند:(ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون )این عبادت ویعبدون همان معرفت حق وجهان به حق آفریده شده است .

هر انسانی که به این نعمت متنعم شود ،او نه تنها از آن احساس سر افکندی می کند بلکه ، بشکرانه این نعمت، بر همه ی ملوک وارباب قدرت گردن می فرازد .

ویا به این بخش نوشته ی خودتوجه فر مایید)) زن ها از پیدایش حضرت ابراهیم (ع) ( پدر ملت ها)  تا امروز چه از نظر روانی و چه از دید فزیکی در اسارت مرد های مردسالار قرار گرفته اند،  که حتی مجالی برای بیرون شدن را پیدا نکردن تا از اسارت های کهن،  پرواز کنند،  چه در عصر فرود آمدن کتاب های آسمانی در هزاره های گذشته،  و چه در عصر فناوریهای  امروزی ، هر کتاب و یا هر داستانی تلاش کرده  تا زنان را که ایشان آفریننده و زاینده اند را مورد اهانت ها قرار دهند،  و زنان را بنده بنده گان خدا حساب کنند،  که  این تئوری ها برگرفته از باور و کتاب های  بجا مانده از گذشتگان بوده  که تا امروز  مرد پروران  در ذهن خود می پرورانند،  که گویا مردان را خدا(ج) ارجحیت در مقابل زنان داده تا همیش پیروی از مردان را کنند، که ریشه اصلی این عقیده  از روز نخست پیدایش جهان  آغاز میشود،   وقتی  خداوند (ج)  اولین شخص حضرت آدم را در روی زمین  می آفریند و بعد بنابه هوس هایکه مرد داشت خداوند(ج)  زن یا  بی بی حوا  را از قسمت چپ او می آفریند و آنهم بی بی حوا فریب خورده  که در بهشت مرتکب گناه میشود  آن میوه بهشتی  را که خداوند امر فرموده بود  مخورید را نوش جان میکند,  و حوا  با قهر خدا روبرو  و خداوند او را از باغ عدًّن  بیرون میکند.

در واقع  اشتباه اولین مشت آهنینی بود که به دهن زن یا زاینده  کوبیده میشود،  و زن  از آن به بعد در جامعه بشری قابل اشتبا و کم خرد ظاهر میشود،  چون انسانها خاصیت ارثی را  به یکدیگر انتقال میدهند از هزار های بعد از پیدایش همان دشمنی که زن ناقص خرد است  و آن  میوه  بهشتی  را خورد و ما امروز در بهشت نیستیم  هر مردی مقام والای زن را در حدی قرار داد که گویا هیچ منتقی در وجود زن ها دیده نمی شود،  فقط زن ها برای رازی نگهداری شوهران بیرون مانده از بهشت،  و یا به صفت کنیز در جوامع زیست باید کنند.

 و خداوند(ج)  حتی برای فرزندان مرد دو برابر حق را نسبت به فرزندان دختر عطا میکند تا گناهانیکه حضرت بی بی حوا انجام داده را دیگران جبران کنند که خداوند بیان میکند! ))

عنوان مقاله شما «زنان قربانی ادیان ابراهیمی»است اما در متن نوشته مدعی شده اید که زن از آغاز آفرینش تا به امروز چه از جانب ادیان ومردان مرد سالار وچه امروز از ناحیه جهان مدرن مورد سوءاستفاده قرار گرفته است.

برادر جان منظور شما اگر ستم بر زنان در طول تاریخ ولو بنام دین وعلم وتمدن (که این سخن با اندکی پیرایش در جای خود سخنی حق) است؟پس چرا یاوه می بافید وعنوان مقاله خود را ((زنان قربانی ادیان ابراهیمی)) می گزارید؟

 در همین چند سطر، خود شما اعتراف دارید که ستم بر زن از ناحیه علم ودین نبوده بلکه از ناحیه مدعیان علم ودین بوده ،پس چرا گژراهه ی مغالطه وسفسطه وهذیان گوی را می پیمایید؟

اما ازاین قسمت سخنان شما برادر محترم که بگزریم می رسیم به بخش اصلی نوشته ی شما که در رابطه« زنان قربانی ادیان ابراهیمی» است.

من فعلا به دو،دین آسمانی وابراهیمی «یهود- مسیحیت»نفیا واثباتا نمی پردازم.اما از آنجای که شما برادر محترم در قسمت های از نوشته ی خود به دین بر حق اسلام وقرآن منزل از مقام احدیت در مرتبه واحدیت ودر نشأ جبروت وتنزیل در جهان ناسوت ،پرداخته اید ؛نکات چند ی را بعنوان یک طلبه کوچک دینی هزاره ی شیعه می پر دازم.

اما قبل از آن نکته ای رالازم بتذکر می دانم وآن این که :

هر آنچه به این قلم نوشته می شود سخن یک بچه طلبه ی شیعه ی هزاره است ،نه اسلام ،اسلام بزرکتر وفراتر از هر کس واندیشه است وهر اندیشه ای را که اندیشه مندان مسلمان «در هر سطح از دانش وعلم که باشند»از اسلام ارایه می دهند برداشت وشناخت آنان از اسلام است نه خود اسلام ،وهر اندیشه ومعرفت بشری از آموزه های دینی اجتهاد پذیراست (گرچه اجتهاد مصدقا  در خارج گاه در قالب کشف وشهود،تجربه،آزمایش واستخراج احکام فرعیه تفصیلیه از منابع دین ظهور می یابد)

 لذا این  قلم شناخت خود از اسلام را ارایه می دهند وهیجگونه ادعای دست یابی بحقیقت را نداردواز هر گونه نقد استقبال می کند وپیشاپیش دست صاحبان قلم را می بوسد.

شما آورده اید));سوره نساء  آیه 11 

يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ فَإِن كُنَّ نِسَاء فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ.

خدا در مورد فرزندانتان به شما سفارش میکند که سهم پسر برابر سهم دو دختر است.

 

که این آیت شریف،  نه تنها عزت یک زن را که از هر نگاه برتری از مرد ها دارند را از او صلب میکند بلکه او را مورد آزار های زهنی هم قرار میدهد تا همیش مدیون مرد و آنچه که مرد به او  امر کند را جواب گو باشد،  چون اگر او اطاعت از مرد را ترد گوید در واقع او اطاعت خداوند(ج) را انجام نداده و وقتی از خداوند پیروی نکند او راهی  طبقه هفتم دوزخ خواهد شد.))

من نمی دانم که شما تاچه مقدار با زبان عربی آشنای دارید؟اما قلم شما گواهی می دهد که ازعلوم دینی واسلامی هیچگونه آگاهی ندا رید وآگاهی شما از دین وقرآن به اندازه یگ پیر زن بی سواد هزاره هم نیست واگر بود این افسانه را (بی بی حوا  را از قسمت چپ او می آفریند و آنهم بی بی حوا فریب خورده  که در بهشت مرتکب گناه میشود  آن میوه بهشتی  را که خداوند امر فرموده بود  مخورید را نوش جان میکند,  و حوا  با قهر خدا روبرو  و خداوند او را از باغ عدًّن  بیرون میکند) نمی آوردید وآن را باور نمی کردید .در حالی که هر پیره زن بی سوادی هم می داند که افسانه است.

 اگر اندک آشنای با آموزه های اسلامی می داشتید نمی آمدید آیه ی ارث را در با ره کرامت ذاتی زن مطرح کنید.آخر این آیه ارث چه ربطی به اصل کرامت انسانی زن دارد ؟اگر راست می فر مایید که قرآن خوانده اید وقرآن را می فهمید،مگر در قرآن نخواندید: («انی جاعل فی الارض خلیفة »یعنی زن ومرد بطور یکسان ومساوی جانشین وخلیفه خدا در زمین است.برای اطلاع بیشتر در این زمینه به جواب اینجانب به خواهر فاضل نیلاب سلام ،در سایت وزین ««پندا»» مراجعه فر مایید

دوم این که در کجای این آیه شریفه آمده است ؟که اگر زن از شوهر اطاعت نکند در طبقه هفتم جهنم مجازات می شود.

سوم این که در هیچ جای قر آن به مسئله ی حقوق خانوادگی(رفتار زن ومرد نسبت بهم در منزل) زن ومرد پرداخته نشده است وجایگاه بیان این مسائل در سنت می باشد که سنت نیز انسان زبان شناس می طلبد چنان که علوم روز هم آدم زبان فهم وزبان دان می خواهند یک چوپان نمی تواند زبان ریاضی را در یابد ویک دکتر آکسفورد هم نمی تواند زبان یک دهقان رابفهمد.

چهارم این که حقوق انسانی زن با حقوق مدنی او فرق دارد .در حقوق انسانی بین زن ومرد هیچگونه تمایز وتبعیضی نیست .وقتی خدادر سوره ی بفره آیه  187 می فر ماید. آميزش جنسي با همسرانتان در شب روزه‏داري حلال است، آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها. (هر دو زينت يكديگر هستيد و باعث حفظ يكديگر)

می بینید که خدای متعال زن ومردرا(حتادر همین زندگی مادی وظاهری ) برابر می دانند یعنی ای زنان ومردان شما نیاز مند به هم هستید واین نیاز مندی از هردو طرف شما به همدیگر یکسان است وهیچ کدام بر دیگری سروری وآقای ندارید.

اگرشما اندک دانش وادب انسانی وبشری می داشتید زن را چنین نمی نامیدید»

(زن یا زاینده)زن از نگاه شمای حیوان مستقیم القامة، یک حیوان مستقیم القامة ی دراز موی بچه زا(زاینده) است.اما در دین وقرآن زن خلیفه خدا در زمین است وکار خدای می کند چنان که خدا خالق است زن هم خالق هنر می باشد .اگر خدا مهر وعاطفه را آفرید ،تنها موجودی که مظهر اتم واکمل عاطفه ی خدا درجهان خلقت هست او همین زن است.همین به قول شما(زن یا زاینده) زایندگی زن هم در نظام ««احسن التقویم»»خدا ،معنایش حمل مشیت خدا می باشد .

آیا می دانید؟ همین عضو تناسولی زن که درنگاه شهوت آلود خوگ های مستقیم القامة((یک سوراخی برای اتفای شهوت)) است .در فرهنگ دین واندیشه مردان خدا امثال علامه محمد تقی جعفری وامام خمینی وآیت الله العظمی منتظری وشهید بهشتی وشهید دکتر علی شریعتی ....گذر گاه حیات است .

آیا می دانید؟ آنگاه که در شب عاشقی ودلدادگی ،زن ومرد، امانت خدا را دست بدست کرده در امانت خانه ی«« قضا وقدر خالق هستی»» بنام رحیم زن ،می سپارند ، در این کیهان هزار نقش بی ستون ،میلیون میلیون قانون ،دست بدست هم می دهند تا این گذر گاه حیات انسان ،از پلیدی وپلشتی مصون بماند ومشیت خدا از این گذر گاه ،محقق گردد.

 

اما راجع به آیات ارث،از آنجا که شما آیات ارث را مثله کردید وبطور ناقص آوردید ماآن را بطور کامل می آوریم باشد که حقیقت جویان خود قضاوت فر مایند وتارسواگردند هر آنکه در او غش باشد.

بهتر است این آیات را از خامه ی قرآن شناس ومفسربزرگ قرآن وفیلسوف عارف بی بدیل معاصر،سیدناومولانا علامه سید محمد حسین طباطبای (ره)بشنویم:

ترجمه آيات ارث

براي فرزندان ذكور سهمي از ما ترك ابوين و خويشان است و براي فرزندان اناث نيز سهمي از تركه، چه مال اندك باشد و چه بسيار نصيب هر كسي از آن تركه (در كتاب حق) معين گرديده است (7).

و چون در تقسيم تركه ميت از خويشان ميت و يتيمان و فقيران اشخاصي حاضر آيند به چيزي از آن مال، آنها را روزي دهيد و با آنان سخن نيكو و دلپسند گوئيد (8).

و بايد بندگان از مكافات عمل خود بترسند و با يتيمان مردم نيك رفتار باشند كساني كه مي‏ترسند كودكان ناتوان از آنها باقي ماند و زيردست مردم شوند پس بايد از خدا بترسند و سخن به اصلاح و درستي گويند (9).

و راه عدالت پويند، آنان كه مال يتيمان را به ستمگري مي‏خورند در حقيقت آنها در شكم خود آتش جهنم فرو مي‏برند و به زودي به دوزخ در آتش فروزان خواهند افتاد (10).

حكم خدا در حق فرزندان شما اين است كه پسران دو برابر دختران ارث برند، پس اگر دختران بيش از دو نفر باشند، فرض همه دو ثلث (دو سوم) تركه است و اگر يك نفر باشد، نصف و فرض هر يك از پدر و مادر يك سدس تركه است در صورتي كه ميت را فرزند باشد و اگر فرزند نباشد و وارث منحصر به پدر و مادر باشد در اين صورت مادر يك ثلث مي‏برد (و باقي به پدر رسد) و اگر ميت را برادر باشد در اين فرض مادر سدس خواهد برد، پس هر آنكه حق وصيت و دين كه به مال ميت تعلق گرفته استثنا شود، شما اين را كه پدران يا فرزندان و خويشان كدام يك به خير و صلاح و به ارث بردن به شما نزديكترند نمي‏دانيد (تا در حكم ارث مراعات كنيد) (اين احكام) فريضه‏اي است كه خدا بايد معين فرمايد زيرا خداوند بهر چيز دانا و به همه مصالح خلق آگاه است (11).

 

تفسير آيات

 

از اين آيه قانون احكام ارث آغاز مي‏شود، و آيات قبل جنبه مقدمه براي اين تشريع را داشت و قبل از بيان تفصيلي و تك تك مسائل آن، بياني اجمالي و مجموعي آورد تا به منزله قاعده كلي بوده باشد و بفهماند كه بعد از ثبوت ولادت يك فرد از فردي ديگر و يا خويشاونديش با او، ديگر كسي بطور ثابت و دائم از ارث محروم نيست و ديگر مثل ايام جاهليت اطفال صغير ميت و زن او از ارث محروم نيست و علاوه بر اثبات اين قاعده مردم را تحذير هم كرد از اينكه يتيمان مردم را از ارث محروم نكنند كه بي بهره كردن يتيم از ارث مستلزم آن است كه ساير ورثه، اموال آنان را به ظلم بخورند و در جاي ديگر اين نهي را تشديد كرده بود و با اين بيانات مساله رزق دادن يعني دادن سهمي از اموال ميت به خويشاوندان و ايتام و مساكين را در صورتي كه هنگام تقسيم ارث حاضر باشند، بيان كرد و فرمود: به اينان هر چند وارث نيستند سهمي از مال بدهيد.

للرجال نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون... كلمه نصيب به معناي بهره و سهم است و اصل آن از نصب است كه به معناي بپا داشتن است و بهره و سهم را به اين مناسبت نصيب خوانده‏اند كه هر سهمي هنگام تقسيم از ساير اموال جدا مي‏شود تا با آن مخلوط نگردد، و كلمه تركه به معناي مالي است كه بعد از مرگ يك انسان از او باقي مي‏ماند، كانه ميت آن را ترك مي‏كند و سپس از دنيا كوچ مي‏نمايد، پس استعمال اصلي اين كلمه استعاره‏اي بوده و به تدريج متداول و معمول شده، و كلمه اقربون به معناي خويشاوندان است كه نسبت به انسان قريب و نزديك هستند و اگر در ميان اقربا و اولي القربي و اقربون و امثال آنها در اينجا كلمه اقربون را انتخاب كرد براي اين بود كه دلالت كند بر ملاك ارث و اينكه اگر وارث، ارث مي‏برد به خاطر نزديك بودن به ميت است، در نتيجه هر كس كه نزديك‏تر است، در بردن ارث مقدم‏تر است كه ان شاء الله بحثش در تفسير جمله آباؤكم و ابناؤكم لا تدرون ايهم اقرب لكم نفعا، مي‏آيد و كلمه فرض به معناي قطع هر چيز محكم و جدا كردن بعضي از آن، از بعضي ديگر است و به همين جهت در معناي وجوب استعمال مي‏شود، براي اينكه انجام دادنش واجب و امتثال امرش قطعي و معين است و نه مردد در اينجا نيز سهم و نصيبي كه فرض شده ادايش معين و قطعي است.

در اين آيه شريفه حكمي كلي و سنتي جديد تشريع شده كه در اذهان مكلفين غير مانوس و نا آشنا است چرا كه مساله وراثت، آنگونه كه در اسلام تشريع شده، هيچ نظيري نداشته است بلكه عادات و رسوم بر اين جاري بود كه عده‏اي از وراث، محروم از ارث باشند و اين مرام آنقدر رايج بود كه گوئي يك طبيعت ثانوي براي مردم به وجود آمده است، بطوري كه اگر خلاف آن را مي‏شنيدند عواطفشان تحريك مي‏شد، (البته عواطف كاذبي كه در اين مورد داشتند).

 


و به همين جهت خداي تعالي قبل از تشريع حكم وراثت، براي اينكه عواطف كاذب آنان جريحه‏دار نشود و زمينه پذيرش قانون ارث اسلامي در آنان به وجود آيد نخست حب في الله و ايثار ديني را در بين مؤمنين تحكيم نموده و بين آنان عقد اخوت و برادري برقرار كرد و سپس توارث بين دو برادر را تشريع نمود، و سرانجام بدين وسيله رسمي را كه قبلا در ارث بردن وجود داشت نسخ كرد و مؤمنين را از تعصب ريشه‏دار و قديمي نسبت به آن رسوم و عادات نجات داد.

آنگاه، بعد از آنكه استخوان‏بندي دين محكم شد و حكومت دين روي پاي خود ايستاد، توارث بين ارحام را تشريع كرد، اسلام قانون ارث را زماني تشريع كرد كه عده‏اي كافي از مؤمنين آن تشريع را با بهترين وجه لبيك گفتند.

و با اين مقدمه‏اي كه از نظرتان گذشت، واضح شد كه آيه شريفه، در مقام تصريح و برطرف كردن هر گونه شبهه و توهم است و خواسته است با جمله: للرجال نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون يك قانون و قاعده كلي تاسيس كند و بنا بر اين حكم اين آيه مطلق بوده و به حالي از احوال يا به وصفي از اوصاف و... مقيد نيست، همچنانكه موضوع اين حكم نيز كه مردان باشند، عام است و به هيچ خصوصيت متصلي، تخصيص نخورده است، در نتيجه مردان آينده يعني پسران صغير هم مانند مردان فعلي نصيب مي‏برند.

بعد از تاسيس آن قاعده مي‏فرمايد: و للنساء نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون، اين جمله نيز مانند جمله قبلي تاسيس قاعده است و نيز مانند آن عام است و شائبه هيچ تخصيصي در آن نيست، در نتيجه شامل همه زنان مي‏شود، بدون هيچ تخصيصي و يا تقييدي.

نكته‏اي كه تذكرش لازم است، اين است كه در جمله اول عبارت مما ترك الوالدان و الاقربون را آورده بود و جا داشت در جمله دوم به آوردن ضمير اكتفا نموده و بفرمايد: و للنساء نصيب منه (براي مردان سهمي است از اموالي كه پدران و مادران و خويشاوندان بجا مي‏گذارند و براي زنان نيز سهمي است از آن)، ولي اينطور نفرمود، بلكه دوباره عبارت: مما ترك الوالدان و الاقربون را آورد و اين به خاطر آن بود كه حق تصريح و فاش گوئي را ادا كرده باشد.

و جاي هيچ ترديدي باقي نگذارد.

و باز به همين منظور عبارت: مما قل منه او كثر را اضافه كرد، تا بيشتر توضيح داده باشد و بفهماند: به صرف اينكه ارث فلان مسلمان اندك است، نبايد باعث شود كه در تقسيم آن مسامحه كنند.

و در آخر فرمود: نصيبا مفروضا و با در نظر گرفتن اينكه نصيبا تا آخر حال از كلمه نصيب مي‏باشد، چون هر چند كه آن كلمه به معناي سهم و قسمت است، ولي معناي مصدري نيز در آن نهفته است، در نتيجه اين حال از نظر معنا تاكيدي بر روي تاكيد و زيادتي در تصريح و رفع ابهام است، ابهام از اينكه سهام ارث مشخص شده و قطعي است، نه اشتباهي در آن وجود دارد و نه ابهامي.

و به خاطر اين دو جهت: يعني عموميت حكم آيه و نبودن ابهام در آن، به اين آيه استدلال كرده‏اند، بر اينكه حكم ارث عموميت دارد و حتي شامل تركه رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) هم مي‏شود، (اين سخن در مقابل كساني كه به استناد حديثي جعلي گفته‏اند: اموال رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) بعد از رحلتش صدقه است مترجم).

و نيز استدلال كرده‏اند بر اينكه در فرائض يعني سهام معين شده، عول نيست ( در مقابل كساني كه قائل به عول در فرائضند، يعني مي‏گويند: هر جا سهام وارثان از مال بيشتر شد، سهام را خردتر مي‏كنيم تا نقيصه به همه سهام وارد شود، مثلا اگر زني از دنيا رفت و پدر و مادر يك دختر و شوهرش را به جاي گذاشت، فرض و سهم يك دختر نصف (و به عبارت ديگر شش دوازدهم) است و سهم پدر و مادر ثلث (و يا چهار دوازدهم) است و سهم شوهر يك چهارم (و يا سه دوازدهم) است و در نتيجه جمع 6 و 4 و 3 به عدد 13 مي‏رسد، در حالي كه مخرج ما دوازده است، در اينجا قائلين به عول گفته‏اند: از همان آغاز مخرج كسر را عدد سيزده مي‏گيريم و مال را به سيزده سهم تقسيم مي‏كنيم، ليكن (اماميه عول را باطل مي‏دانند و نقيصه را تنها داخل در سهم پدر و خويشاوندان او و دختران انداخته و بقيه سهام را تمام و كامل مي‏گيرد) زيرا معتقد است به اينكه همانطور كه از آيه استفاده كرديم هيچ شبهه و خلطي در سهام نيست.

و اذا حضر القسمة اولوا القربي... از ظاهر آيه چنين بر مي‏آيد كه مراد از حاضر بودن قسمت اين است كه خويشاوندان ميت كه به خاطر وجود طبقات جلوتر ارث نمي‏برند، اگر در حال تقسيم ارث حاضر باشند، ورثه بايد چيزي از ارث به آنان بدهند، نه اينكه بعضي پنداشته‏اند كه مراد حاضر بودن نزد صاحب مال در هنگام وصيتش و يا در هنگام مردنش باشد، چون عبارت آيه خيلي روشن است كه به معناي حاضر بودن در هنگام قسمت است.

و بنا بر اين منظور از اولوا القربي خويشاوندان فقير ميت خواهد بود، چون در آيه در رديف يتامي و مساكين ذكر شده‏اند و لحن جمله: فارزقوهم منه و قولوا لهم قولا معروفا كه لحن تحريك عواطف و دعوت به رحم و ارفاق است، نيز شاهد بر اين معنا است، در نتيجه خطاب در آيه، متوجه اولياي ميت و كساني است كه از او ارث مي‏برند.

مفسرين اختلاف كرده‏اند در اينكه ادا كردن رزق، در آيه مذكور واجب است يا مستحب؟ چون اين بحث مربوط به فقه است، متعرض آن نمي‏شويم، همچنانكه در اصل آيه مورد بحث اختلاف كرده‏اند در اينكه آيا محكم است و يا بوسيله آياتي كه طبقات ارث را مشخص مي‏كند نسخ گرديده است؟ (زيرا به حكم آيات ارث، با بودن خويشاوند طبقه اول طبقه دوم ارث نمي‏برد و به حكم آيه مورد بحث به همه خويشاوندان در صورتي كه در حين تقسيم ارث وجود داشته باشند سهم داده مي‏شود مترجم).

ليكن - هيچ انگيزه و موجبي براي نسخ در كار نيست، زيرا تناقضي بين آن دو وجود ندارد، آيات ارث، فريضه و سهم هر يك از وارثان را معين مي‏كند و اين آيه دلالت دارد بر اينكه غير ورثه اجمالا رزقي مي‏برد، اما اين معنا را كه اين ارث بردن، بطور وجوب است يا مستحب، و آيا اندازه آن چه مقدار است و... نمي‏رساند.

پس هيچ دليلي وجود ندارد كه آيات ارث را ناسخ آن بدانيم، مخصوصا در صورتي كه دادن رزق به غير وارث مستحب باشد، همچنانكه آيه نامبرده، تا حدي خالي از ظهور در اين معنا نيست.

و ليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم... كلمه خشيت به معناي تاثر قلبي است از چيزي كه انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاثري كه همراه با اهميت باشد، يعني آن امر در نظر انسان امري عظيم و خطري بزرگ جلوه كند.

و كلمه سداد كه مصدر كلمه سديد است وقتي در مورد سخن استعمال شود، به معناي سخن صواب و مستقيم است.

و بعيد نيست كه مضمون اين آيه به نحوي متعلق و مربوط به آيه: للرجال نصيب... بوده باشد، چرا كه در كل شامل ارث يتيمان است.

پس در حقيقت اين سياق تهديدي است بر متجاوزين به ارث اطفال پدر مرده.

و با در نظر داشتن اين معنا جمله: و ليقولوا قولا سديدا... كنايه است از اتخاذ روش صحيح عملي در مورد ايتام و ترك طريقه ناصحيح، سخن ساده‏تر اينكه: منظور از قول، روش عملي است نه سخن، مي‏فرمايد: بايد اين طريقه را (يعني طريقه محروم كردن ايتام و خوردن اموال و پايمال كردن حقوق آنان را) ترك كنند و مي‏توان قول را كنايه از رفتار گرفت براي اينكه غالبا بين گفتار و رفتار ملازمه هست يعني گاهي از قول به رفتار تعبير مي‏شود، همچنانكه در جاي ديگر قرآن نيز اين تعبير آمده، آنجا كه فرموده: و قولوا للناس حسنا در اين آيه رفتار نيك با مردم را تعبير كرده به قول نيك و مؤيد اينكه منظور از قول در آيه رفتار است، اين است كه آن را با كلمه سديد توصيف كرد، با اينكه ممكن بود، كلماتي امثال معروف و نرم (لين) توصيف كند، چون كلمه: قول اگر با صفت سديد توصيف شود، ظاهر در اين معنا خواهد بود كه: چنين قولي قابل آن هست كه به آن معتقد شوند و بر طبقش عمل كنند، و اگر با صفت معروف و يا نرم توصيف شود ظهور در اين خواهد داشت كه: قول معروف و قول لين قابل آن هست كه كرامت و حرمت انسانها را حفظ كند.

به هر حال ظاهر جمله: الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم اين است كه مي‏خواهد رحمت و رأفت بر اطفال صغار و ناتوان و بي سرپرست را تمثيل كند، اطفال بي كسي كه تحت تكفل كسي نيستند و كسي را ندارند كه امورشان را اداره نموده و منافعشان را جلب و ضررهايشان را رفع كند و ذلت و بيچارگي را از آنان دور سازد.

و اين را هم بايد دانست كه تخويف و تهديد مستفاد از آيه مورد بحث مخصوص به كساني نيست كه در حال حاضر خودشان نيز ذريه ضعاف و ناتوان دارند، چون فرموده: لو تركوا - اگر به جاي بگذارند و نفرمود: لو تركوا ذريتهم الضعاف - اگر ذريه ضعاف خود را به جاي بگذارند، پس اين جمله تمثيلي است كه به منظور بيان حال آورده شده و مراد از آن، كساني هستند كه وضعي چنين و چنان دارند، يعني در دلهايشان رحمت انسانيت وجود دارد و نسبت به ذريه‏هاي ناتوان و پدر مرده، رأفت و شفقت دارند و اينگونه افراد همان ناس هستند، (و آنها كه چنين نيستند انسان نيستند)، مخصوصا مسلمانان كه مؤدب به ادب خدا و متخلق به اخلاق اويند، در نتيجه مي‏توان گفت كه معنا چنين مي‏شود: و ليخش الناس و ليتقوا الله في امر اليتامي فانهم كايتام انفسهم ذرية ضعاف، يجب أن يخاف عليهم - مردم اگر انسانيت داشته باشند - بايد دلواپس باشند و از خدا در امر ايتام پروا كنند، چرا كه يتيمهاي مردم نيز مانند يتيمان خود او، ذريه‏اي ضعيف و شايسته ترحمند، پس بايد نگران حال آنان بود و به وضع آنان اعتنا ورزيد تا مورد ظلم قرار نگيرند و به حقوقشان تجاوز نشود، پس زمينه گفتار آيه زمينه اين معنا است كه هر كس نگران ذلت است و از خواري مي‏ترسد، بايد براي جلوگيري از آن برخيزد، و همه انسانها اين نگراني را دارند.

در آيه شريفه، مردم مامور به ترحم و رافت و امثال آن نشده‏اند، بلكه مامور به خشيت و تقوا گرديده‏اند و اين نيست مگر براي اينكه تهديدشان كند به اينكه: آنچه بر سر ايتام مردم مي‏آوريد و مالشان را مي‏خوريد و حقوقشان را پايمال مي‏كنيد، بعد از مردنتان بر سر ايتام خودتان خواهد آمد و مي‏خواهد به آنان گوشزد كند كه هر گونه مصائبي را كه براي آنان فراهم آوردند به ايتام خودشان بر مي‏گردد.

و اما جمله: و ليتقوا الله و ليقولوا قولا سديدا در سابق گفتيم كه مراد از آن روش عملي است و نه معناي لغوي قول، البته ممكن هم هست كه منظور از قول راي و نظريه باشد. ....

بحث روايتي

و در تفسير الدر المنثور است كه ابن جرير و ابن منذر و ابن ابي حاتم از عكرمة روايت نموده‏اند كه در باره اين آيه گفته است: (آيه مذكور) در شان ام كلثوم و دختر ام كحله و يا خود ام كحله و ثعلبة بن اوس و سويد كه همگي از انصار بودند نازل شده: و جريان بدين قرار بوده كه يكي از آنان همسر وي و ديگري عموي فرزندش بود، به رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) عرضه داشت: يا رسول الله همسر من درگذشت و مرا و دخترش را از ارث خود محروم كرد، از سوي ديگر عموي پسرش گفت: يا رسول الله! او زني ناتوان است كه نه مي‏تواند با شجاعتش در جنگ‏ها شركت و دشمني را خوار كند و نه با سرمايه‏اش كار و كسبي پيش گيرد، بلكه بايد ديگران براي او كار كنند، در حين اين گفتگو بود كه آيه: للرجال نصيب... نازل گرديد.

مؤلف قدس سره: و در بعضي از روايات منقول از ابن عباس آمده است كه اين آيه در باره مردي از انصار نازل شد كه از دنيا رفت و دو دختر باقي گذاشت، دو پسر عموي وي كه به اصطلاح عصبه او بودند به منزل او آمدند، همسر او به آن دو پيشنهاد كرد تا با دو دختر او ازدواج كنند، ولي از آنجائي كه آن دو دختر زشت بودند پسر عموها پيشنهاد همسر عمويشان را نپذيرفتند، (و از طرفي پسر عموها مطالبه ارث مي‏كردند و زن زير بار نمي‏رفت) تا سرانجام جريان را نزد رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) برده و بازگو كردند، در پاسخ آنان آيات طبقات ارث نازل شد، (و بيان فرمود كه با بودن دختران متوفا پسر عموهايش ارث نمي‏برند) و هيچ مانعي نيست از اينكه همه اين جريانها باعث و سبب نزول آيه باشد و ما اين نكته را مكرر خاطر نشان كرده‏ايم. ......

و در مجمع البيان نظير اختلاف در آيه للرجال نصيب... را در مورد آيه و اذا حضر القسمة اولوا القربي... نقل كرده، مي‏گويد: مردم در باره آن به دو قول اختلاف كرده‏اند، يكي اينكه اين آيه نسخ نشده كه اين قول از امام باقر (عليه‏السلام‏) نقل شده.

و در نهج البيان شيباني آمده كه اين قول از امام باقر و امام صادق (عليه‏السلام‏) روايت شده.

مؤلف قدس سره: و در بعضي از روايات آمده كه اين آيه بوسيله آيات ارث نسخ شده و ما در بيان سابق گفتيم كه هيچ صلاحيتي براي نسخ ندارد.

و در تفسير عياشي از امام صادق و از ابي الحسن عليهما السلام روايت آمده كه فرموده‏اند: خداي تعالي در باره خوردن مال يتيم به دو عقوبت تهديد كرده، كه يكي از آن دو عقوبت آخرت است يعني همان آتش و اما دومي عقوبت دنيا است كه آيه: و ليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم فليتقوا الله و ليقولوا قولا سديدا بيانگر آن است و منظور از اين آيه اين است كه بايد بترسند از اينكه بچه‏هايشان يتيم شوند و دچار همين سرنوشت گردند سرنوشتي كه يتيمهاي مردم بدان دچار شدند، يعني پدر را از دست دادند و لاشخوراني چون اينان اموالشان را خوردند.

مؤلف قدس سره: نظير اين روايت را مرحوم كليني در كتاب كافي از امام صادق (عليه‏السلام‏) و مرحوم صدوق در كتاب معاني الاخبار از امام باقر (عليه‏السلام‏) آورده‏اند و در همان كتاب از عبد الاعلي از مولي آل سام روايت كرده كه گفت: امام صادق ابتداء و بدون اينكه كسي پرسيده باشد فرمود: هر كس ظلم كند خداي تعالي بر او مسلط مي‏كند كسي را كه به او و يا به اولاد و يا به نوه‏هاي او ظلم كند، راوي مي‏گويد: چون اين را بشنيدم در دلم گذشت كه به چه حساب او ظلم كرده و اثر سوء ظلم او، يقه فرزندان و فرزند زادگان او را بگيرد؟ امام (عليه‏السلام‏) به علم امامتش و قبل از اينكه من آنچه از دلم گذشته بود به زبان آورم فرمود: اين يك حقيقت قرآني است، خداي تعالي مي‏فرمايد: و ليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم فليتقوا الله و ليقولوا قولا سديدا.

و در تفسير الدر المنثور است كه عبد بن حميد از قتاده روايت كرده كه گفت: براي ما نقل كردند كه رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) فرموده: از خدا بترسيد و رعايت حال دو طايفه ناتوان را بكنيد، يكي يتيم و دوم زن، كه خداي تعالي از يك سو او را يتيم كرده و از سوي ديگر سفارشش را به سايرين نموده، از يك سو او را با گرفتن پدر از وي مورد آزمايش قرار داده، و از سوي ديگر شما را بوسيله او در بوته امتحان نهاده تا معلوم شود او از كوره آتش يتيمي چگونه بيرون مي‏آيد و شما از كوره آتش يتيم‏نوازي چگونه در مي‏آييد مترجم ).

مؤلف قدس سره: اخبار در خوردن مال يتيم و اينكه اين عمل گناهي است كبيره و مهلك، هم از طرق شيعه و هم از طرق اهل سنت بسيار زياد وارد شده است.

يوصيكم الله في اولاد كم للذكر مثل حظ الانثيين كلمه ايصا كه جمله يوصيكم از اين مصدر مشتق شده به معناي توصيه يعني سفارش و دستور است.

راغب در كتاب مفردات القرآن مي‏گويد: كلمه وصيت به معناي اين است كه عملي را به ديگري پيشنهاد كني، پيشنهادي كه توام با وعظ باشد، اين بود گفتار راغب.

و در اينكه به جاي لفظ ابنا كلمه اولاد را به كار برده، دلالتي است بر اينكه حكم يك سهم دختر و دو سهم پسر مخصوص به فرزنداني است كه بدون واسطه از خود ميت متولد شده‏اند و اما فرزندان با واسطه يا نوه و نتيجه و نبيره و پائين‏تر، حكمشان، حكم كسي است كه بوسيله او به ميت متصل مي‏شوند و بنا بر اين پسر زادگان هر چند كه دختر باشند دو سهم مي‏برند و دختر زادگان هر چند كه پسر باشند يك سهم مي‏برند، البته اين در صورتي است كه در حال مرگ مورث هيچيك از فرزندان بلاواسطه او، زنده نباشند و گرنه ارث از آن او خواهد بود و نوه و نتيجه و نبيره ارث نمي‏برند.

و همچنين حكم در برادران و خواهران و فرزندان آنها اين چنين است، يعني در صورتي كه ميت از طبقه اول هيچ وارثي نداشته باشد، نه پدر و نه مادر و نه فرزند و نه فرزند زاده، و وارث او طبقه دوم يعني برادر و خواهر و جد و جده باشد، اگر برادر و خواهرش زنده باشند برادران هر يك دو برابر يك خواهر ارث مي‏برند و اگر همه برادران و خواهران ميت قبل از مرگ او مرده باشند و وارث ميت برادر زادگان و خواهر زادگان باشند، برادر زادگان دو برابر خواهر زادگان مي‏برند، هر چند كه دختر باشند و خواهر زادگان نصف برادر زادگان مي‏برند هر چند كه پسر باشند.

و اگر قرآن كريم به جاي كلمه اولاد ابنا را آورده بود اين نكته را نمي‏فهماند، چون اين كلمه نفي واسطه را اقتضا نمي‏كند، يعني هم فرزندان بلاواسطه ابناي انسانند و هم فرزند زادگان، همچنانكه اين فرق ميان دو كلمه: اب و والد هست يعني، والد تنها به پدر بلاواسطه مي‏گويند و اب هم در مورد پدر بلاواسطه استعمال مي‏شود و هم در مورد اجداد.

 


و در اينجا ممكن است اشكال كني كه پس چرا در اواخر همين آيه تعبير به آبا و ابنا را آورد؟ در پاسخ مي‏گوئيم: در آنجا نمي‏خواست نكته بالا را افاده كند، بلكه عنايت خاصي (كه بيانش به زودي خواهد آمد) در كار بود و آن عنايت باعث شد تعبير را عوض كند.

و اما اينكه در هنگام بيان حكم، تعبير ديگري آورد و فرمود: للذكر مثل حظ الانثيين - براي هر نر، چيزي دو برابر سهم ماده است براي اين بود كه اشاره كرده باشد به اينكه رسوم جاهليت (كه ارث بردن زنانرا ممنوع مي‏دانست) در اسلام باطل شده و كانه بطلان اين رسم و نيز حكم خدا يعني ارث بردن زنان را يك حكم معروف وا نمود كرده و فرموده: مردان مثل زنان ارث، مي‏برند ولي دو برابر و به عبارت ديگر ارث زن را اصل در تشريع قرار داده و ارث مرد را به طفيل آن ذكر كرده تا مردم براي فهميدن اينكه ارث مرد چه مقدار است محتاج باشند به اينكه به دست آورند، ارث زن (يعني دختر ميت) چه مقدار است، به مقايسه با آن دو برابرش را به پسر ميت بدهند.

و اگر افاده اين نكته در كار نبود مي‏فرمود: للانثي نصف الذكر - براي ماده نصف نر است، كه اگر اينطور فرموده بود، هم آن نكته را افاده نمي‏كرد و هم سازگاري سياق رعايت نمي‏شد، اين مطلبي است كه بعضي از علما ذكر كرده‏اند و مطلب درستي است و چه بسا بتوان آن را تاييد كرد به اينكه آيه شريفه بطور صريح و مستقل متعرض ارث مردان نشده، بلكه به اين نحو متعرض ارث زنان شده، و اگر به چيزي از سهم مردان هم تصريح نموده با ذكر سهامي كه زنان با مردان دارند ذكر كرده، همچنانكه در آيه بعدي و آيه‏اي كه در آخر سوره آمده، اين معنا به چشم مي‏خورد.

و سخن كوتاه اينكه جمله للذكر مثل حظ الانثيين به منزله تفسيري است براي جمله يوصيكم الله في اولادكم و حرف الف و لام در دو اسم ذكر و انثيين لام تعريف جنس است و مي‏فهماند كه جنس مرد دو برابر سهم جنس زن ارث مي‏برد و اين دقتي است كه در وراث، هم از جنس مرد موجود باشد و هم از جنس زن، در اين فرض است كه مرد دو برابر زن سهم مي‏برد و اگر نفرمود: للذكر مثل حظي الانثي - نر مثل دو سهم ماده مي‏برد و يا للذكر مثلا حظ انثي - نر دو مثل حظ ماده مي‏برد، براي اين بود كه با عبارتي كوتاه هم صورت وجود نر با ماده را بيان كرده باشد و هم حكم صورتي را كه تنها دو دختر از ميت باز مانده باشند كه با توضيحي كه بعدا مي‏آيد عبارت للذكر مثل حظ الانثيين كوتاه‏ترين عبارت است.

فان كن نساء فوق اثنتين فلهن ثلثا ما ترك از ظاهر وقوع اين جمله بعد از جمله: للذكر مثل حظ الانثيين بر مي‏آيد كه جمله نامبرده عطف شده است بر معطوف‏عليهي حذف شده و تقديري كانه فرموده: گفتيم پسر دو برابر دختر مي‏برد در صورتي كه متوفا هم پسر داشته باشد و هم دختر و يا هم برادر داشته باشد، هم خواهر، حال اگر ورثه او در هر طبقه كه هستند تنها زنان باشند حكمش چنين و چنان است و حذف معطوف عليه در ادبيات عملي است شايع و اين آيه شريفه از همان باب است: و اتموا الحج و العمرة لله، فان احصرتم فما استيسر من الهدي و آيه: اياما معدودات، فمن  كان منكم مريضا او علي سفر فعدة من ايام اخر يعني جمله: فان احصرتم... و جمله: فمن كان... معطوف است به جمله‏اي مقدر.

و ضمير در كلمه كن به كلمه اولاد در جمله: يوصيكم الله في اولادكم... بر مي‏گردد و اگر ضمير را مؤنث آورد، با اينكه مرجع ضمير (اولاد) مذكر است، به ملاحظه مؤنث بودن خبر كن است (چون اين لفظ از افعال ناقصه است و اسم و خبر مي‏گيرد، اسمش اولاد و خبرش نسا است) و ضمير در كلمه ترك به ميت بر مي‏گردد، گو اينكه كلمه ميت در آيه نيامده، و ليكن از سياق كلام فهميده مي‏شود.

و ان كانت واحدة فلها النصف ضمير در فعل كانت به كلمه ولد بر مي‏گردد كه از سياق كلام فهميده مي‏شود و اگر ضمير را مؤنث آورد و فرمود: كانت و نفرمود: كان با اينكه مرجعش مذكر است، باز به ملاحظه خبر بوده است، چون منظور از ولد دختر است (مي‏فرمايد: اگر وارث ميت يك فرد مؤنث يعني يك دختر بود، نصف مال ميت را مي‏برد) چيزي كه هست نام مال را ذكر نكرد، تنها فرمود: نصف از آن او است، پس الف و لام در كلمه النصف عوض از مضاف اليه است.

در اينجا سهم دو دختر را ذكر نكرد، براي اينكه از جمله قبلي يعني للذكر مثل حظ الانثيين به دست مي‏آمد، چون وقتي نر و ماده هر دو وارث كسي باشند و سهم نر مثل سهم دو ماده باشد، ارث به سه قسمت تقسيم مي‏شود، دو قسمت از آن نر و يك قسمت از آن ماده مي‏شود، در نتيجه سهم يك ماده يك ثلث خواهد بود و قهرا سهم دو ماده دو ثلث مي‏شود، البته اين مقدار بطور اجمال از جمله نامبرده استفاده مي‏شود، نه اينكه معناي ديگري از آن استفاده نشود، چون كلام طوري است كه منافات ندارد بعد از آن مثلا بفرمايد: و ان كانتا اثنتين فلهما النصف و يا بفرمايد: و ان كانتا اثنتين فلهما الجميع - اگر دو نفر ماده بودند نصف مال و يا همه آن را مي‏برند چيزي كه باعث شده جمله نامبرده متعين در معنائي كه كرديم بشود اين است كه در دنبالش از ذكر دو ماده سكوت كرد و در عوض تصريح كرد به اينكه اگر زنان بيش از دو نفر بودند دو ثلث مي‏برند، فان كن نساء فوق اثنتين، كه اين عبارت اشعار دارد بر اينكه خداي تعالي عمدا سهم دو دختر را ذكر نكرد.

از اين هم كه بگذريم در زمان رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) عمل آن جناب در ارث دادن به دو دختر همين بوده، يعني به دو دختر نيز دو ثلث ميداده، و از زمان رحلت آن جناب تا عصر حاضر، عمل علماي امت به همين روال جريان داشته و جز روايتي كه از ابن عباس رسيده، مخالفتي در مساله نبوده است.

و اين توجيه كه ما كرديم بهترين توجيه اين سؤال است كه چرا به سهم دو نفر ماده تصريح نكرد.

مرحوم كليني در كافي گفته است: خداي تعالي سهم دو انثي را دو ثلث قرار داده، براي اينكه فرموده: للذكر مثل حظ الانثيين، به اين بيان كه اگر مردي از دنيا رفت و يك دختر و يك پسر به جاي گذشت، پسر به اندازه سهم دو دختر مي‏برد، قهرا مال سه قسمت مي‏شود، دو قسمت از آن، سهم پسر و يك قسمت باقي مانده سهم دختر است، در نتيجه سهم دو دختر دو ثلث (دو سوم) خواهد بود خداي تعالي در بيان اينكه دو دختر دو ثلث مي‏برند، به همين مقدار اكتفا نمود اين بود گفتار مرحوم كليني و نظير اين كلام از ابي مسلم مفسر نقل شده، او گفته است كه اين معنا از جمله: للذكر مثل حظ الانثيين استفاده مي‏شود، چون وقتي يك پسر با يك دختر دو ثلث از ارث پدر را ببرد قهرا يك دختر يك ثلث و دو دختر دو ثلث را مي‏برد، اين بود گفتار ابي مسلم، گو اينكه آنچه ديديد از اين دو شخصيت نقل شد خالي از قصور نيست و اگر بخواهيم تمامش كنيم ناگزير بايد بيان قبلي‏مان را به آن اضافه نمائيم (دقت فرمائيد).

البته در اين ميان وجوهي ديگر هست كه چنگي به دل نمي‏زند، مثل اينكه بعضي گفته‏اند: مراد از جمله: فان كن نساء فوق اثنتين... عدد دو به بالا است و اين جمله هم سهم دو دختر را معين كرده، و هم سهم بيش از دو دختر را و بعضي ديگر گفته‏اند: حكم دو دختر از قياس به حكم دو خواهر كه در آخرين آيه اين سوره آمده به دست مي‏آيد، چون در آنجا سهم دو خواهر را دو ثلث معين كرده و از اين قبيل وجوه سخيف و ناقص كه شان قرآن كريم اجل از آنها و امثال آنها است.

و لا بويه لكل واحد منهما السدس... فلامه السدس اينكه پدر و مادر را عطف كرده بر اولاد، خود دلالتي است بر اينكه پدر و مادر در طبقات ارث هم طبقه اولادند، و اينكه فرمود: و ورثه ابواه... معنايش اين است كه وارث ميت منحصر در پدر و مادر باشد، و واقع شدن جمله: فان كان له اخوة... بعد از جمله: فان لم يكن له ولد و ورثه ابواه دلالت دارد بر اينكه اخوة (برادران) در طبقه دوم قرار دارند و بعد از پسران و دخترانند، يعني با وجود پسران و دختران ميت، از ميت ارث نمي‏برند، تنها اثري كه در وجود اخوة هست، اين است كه نمي‏گذارند مادر ثلث ببرد.

من بعد وصية يوصي بها او دين منظور از وصيت همان دستور استحبابي در آيه: كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيرا الوصية كه مي‏فرمايد: اگر مرگ كسي نزديك شد و مال بسياري داشت، خوب است علاوه بر ارثي كه خدا براي پدر و مادر معين كرده، سهمي براي آن دو و براي خويشاوندان معين كند، در اينجا اين سؤال پيش مي‏آيد كه دستور مستحبي از نظر اهميت بعد از وظيفه واجب قرار دارد و جا داشت اول مساله قرض را كه دادنش واجب است ذكر كند، بعد از آن اين دستور مستحبي را، در پاسخ مي‏گوئيم: بله همينطور است وليكن بسا مي‏شود كه دستور غير اهم در هنگام بيان كردن (نه در عمل) جلوتر از اهم بيان مي‏شود، از اين بابت كه وظيفه اهم به خاطر قوت ثبوتش احتياجي به سفارش ندارد، به خلاف غير اهم كه آن نيازمند تاكيد و تشديد است و يكي از وسايل تاكيد و تشديد همين است كه جلوتر ذكر شود و بنا بر اين بيان، پس جمله: أو دين طبعا در مقام اضراب و ترقي خواهد بود.

و با اين توجيه يك نكته ديگر روشن مي‏شود و آن اين است كه وصيت را به وصف يوصي بها توصيف كرد و وجهش اين است كه خواست تاكيد را برساند و اين توصيف علاوه بر تاكيد خالي از اين اشعار هم نيست كه ورثه بايد رعايت احترام ميت را بكنند و به وصيتي كه كرده عمل نمايند، همچنانكه در آيه سوره بقره كه گذشت دنبالش به اين نكته تصريح نموده و فرمود: فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه.

آباؤكم و ابناؤكم، لا تدرون ايهم اقرب لكم نفعا.

خطاب در اين دو جمله به ورثه است كه در حقيقت شامل عموم مسلمانان كه از اموات خود ارث مي‏برند مي‏باشد و اين كلامي است كه در مقام اشاره به سر اختلاف سهام در وراثت پدران و فرزندان القا شده و نوعي تعليم است براي مسلمانان كه با لحن ( شما نمي‏دانيد ) ادا شده، و امثال اين تعبيرات در لسان هر اهل لساني شايع است.

از اين هم كه بگذريم اصلا نمي‏شود خطاب، به غير ورثه يعني به مردم باشد و بخواهد بفرمايد شما مردم كه دير يا زود مي‏ميريد و مال خود را به عنوان ارث براي پدر و مادر و فرزندان به جاي مي‏گذاريد، نمي‏دانيد كدام يك از اين سه طايفه نفعشان براي شما نزديك‏تر است، براي اينكه اگر اينطور باشد ديگر وجهي براي جمله: كدام يك نفعشان نزديك‏تر است باقي نمي‏ماند.

چون ظاهر عبارت اين است كه مراد از نفع بهره‏مندي از مال ميت است نه بهره‏مندي ميت از ورثه، پس مي‏خواهد به ورثه بفرمايد شما چه مي‏دانيد كه كدام يك از بستگانتان زودتر مي‏ميرند و نفع كدام يك از آنها زودتر به شما مي‏رسد.

و اينكه آباء را جلوتر از ابناء ذكر كرد اشاره دارد به اينكه ارث آباء زودتر به ورثه مي‏رسد تا ارث ابناء، همچنان كه در آيه: ان الصفا و المروة من شعائر الله گفتيم جلوتر ذكر كردن صفا دلالت دارد بر اينكه سعي را بايد از صفا شروع كرد، رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) در اين باره فرمود: آغاز كن از نقطه‏اي كه خداي تعالي از آن نقطه آغاز كرده تا آخر حديث.

و بنا بر اين مساله ارث و اختلاف سهام در آن، طبق آثاري كه رحم دارد و اختلاف درجه‏اي كه عواطف انساني نسبت به ارحام دارد تنظيم شده، و در توضيح اين معنا بشريت را به سه طبقه تصور مي‏كنيم، يك: طبقه حاضر و دوم والدين طبقه حاضر و سوم طبقه فرزند او، آنگاه مي‏گوئيم: انسان موجود نسبت به فرزندش رؤوف‏تر و علاقمندتر است، تا نسبت به پدر و مادرش، براي اينكه فرزند را دنباله هستي خود مي‏داند ولي پدر و مادر را دنباله هستي خود نمي‏داند، (بلكه خود را دنباله آن دو احساس مي‏كند)، در نتيجه ارتباط طبقه دوم قوي‏تر و وجودش با وجود طبقه حاضر چسبيده‏تر است تا با طبقه سوم كه نوه آن طبقه است و ما اگر بهره‏مندي از ارث مردگان را بر طبق اين ارتباط و اتصال قرار دهيم، لازمه‏اش اين مي‏شود كه نسل حاضر از طبقه دوم يعني طبقه پدران بيشتر ارث ببرد تا از طبقه سوم يعني نسل آينده و به عبارت ديگر فرزندان، هر چند كه ممكن است در نظر ابتدائي خلاف اين معنا به نظر برسد، و بر عكس نظريه بالا گمان شود كه ارتباط فرزند با پدر بيشتر از ارتباط پدر با فرزند است.

و آيه مورد بحث كه مي‏فرمايد: آباؤكم و ابناءكم لا تدرون ايهم اقرب لكم نفعا خود يكي از شواهد بر اين معنا است كه خداي تعالي حكم ارث را (مانند تمامي احكام ديگر اسلام) بر طبق احكام تكويني و خارجي تشريع فرموده.

علاوه بر اينكه آيات مطلقه قرآني كه نظر به اصل تشريع دارد نيز بر اين كليت دلالت دارد، مانند آيه شريفه: فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله، ذلك الدين القيم، كه دلالت دارد بر اينكه تمامي احكام اسلام مطابق نظام جاري در تكوين، تشريع شده است، با بودن چنين آياتي چگونه تصور مي‏شود كه در شريعت اسلام احكامي الزامي و فرائضي غير متغير تشريع بشود كه در تكوين حتي في الجمله ريشه‏اي نداشته باشد.

و چه بسا كه از آيه يعني جمله: آباؤكم و ابناؤكم... تقدم اولاد اولاد بر اجداد و جدات استفاده بشود و يا حداقل استشمام گردد، براي اينكه اجداد و جدات با وجود اولاد و فرزندان اولاد، ارث نمي‏برند.

فريضة من الله... ظاهرا منصوب بودن كلمه فريضة به خاطر فعل تقديري باشد و تقدير كلام خذوا فريضة و يا الزموا فريضة و يا امثال اينها باشد، يعني شما اين حكم را به عنوان يك فريضه بگيريد و يا متعهد به آن باشيد و اين جمله تاكيدي بالغ و شديد است بر اينكه سهام نامبرده از ناحيه خداي تعالي به شما پيشنهاد شده و حكمي است معين و لا يتغير.

و اين آيه شريفه متكفل بيان سهام طبقه اول از طبقات ارث است و طبقه اول عبارتند از: اولاد و پدر و مادر در همه تقديرهايش چرا كه سهم آنان بطور واضح در قرآن آمده مانند:

1 - سهم پدر و مادر با وجود اولاد كه هر يك سدس (يك ششم) مي‏برند.

2 - و سهم پدر و مادر با نبود اولاد كه پدر يك سدس مي‏برد (يك ششم) و مادر يك ثلث (يك سوم) اگر ميت برادر نداشته باشد، و گرنه او هم يك سدس (يك ششم) مي‏برد.

3 - و سهم يك دختر نصف مال است.

4 - و سهم چند دختر در صورتي كه وارث ديگري نباشد كه دو ثلث (دو سوم) مي‏برند.

5 - و سهم پسران و دختران در صورتي كه هر دو بوده باشند كه پسران دو برابر دختران مي‏برند.

6 - و ملحق به اين قسم است ارث دو دختر كه آن نيز به بياني كه گذشت دو ثلث (دو سوم) است.

و چه اينكه بطور اشاره در قرآن آمده باشد مانند:

1 - يك پسر به تنهائي (با نبود دختر و پدر و مادر) همه مال را به ارث مي‏برد، به دليل  آيه: للذكر مثل حظ الانثيين، كه اگر ضميمه شود به جمله: و ان كانت واحدة فلها النصف اين حكم استفاده مي‏شود، چون در جمله دوم سهم يك دختر را در صورتي كه وارث ديگري نباشد نصف مال ميت قرار داده و در جمله اولي سهم پسر را دو برابر سهم دختر قرار داده.

از اين دو جمله مي‏فهميم كه اگر وارث ميت تنها يك پسر باشد، همه مال را مي‏برد كه دو برابر سهم يك دختر است.

2 - چند پسر در صورتي كه ميت دختر و پدر و مادر نداشته باشد كه حكم ارث آنها صريحا در قرآن نيامده بلكه بطور اشاره آمده است، چون از جمله: للذكر مثل حظ الانثيين مي‏فهميم كه چند پسر همه با هم برابرند و تفاوت تنها ميان دختر و پسر است.

و به راستي امر اين آيه شريفه در اختصار گوئي و پر معنائي عجيب و معجزه‏آسا است.

اين را هم بايد دانست كه مقتضاي اطلاق آيه اين است كه در ارث دادن مال و بهره‏ور ساختن ورثه بين رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) و ساير مردم فرقي نيست، نظير اين اطلاق و يا به عبارت ديگر عموميت حكم در آيه: للرجال نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون و للنساء نصيب... گذشت و اينكه بعضي‏ها جسته گريخته گفته‏اند كه: خطابهاي عمومي قرآن شامل رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) نمي‏شود، چون به زبان خود آن جناب جاري شده، سخني است كه نبايد بدان اعتنا كرد)) پایان کلام علامه طباطبای با کمی تلخیص بر گرفته از نرم افزار قرآنی سلیم می باشد

باز آورده اید:((نساؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.

زنانتان کشتزار شما هستند هرجا که خواهید به کشتزار خود درآید. و برای خویش از پیش چیزی فرستید و از خدا بترسید و بدانید که به نزد او خواهید شد،  و مومنات را بشارت ده.

وقتی یک زن آیت مبارکه را میخواند طبعاً احساس حقارت میکند و هر لحظه در مغز و بینش خود میپرورانند که من را خدا آنطور آفریده،  ولی به سبب تحت تاثیر بودن اش  متوجه نمیشود این آیت شریف هزار و چهار صد سال قبل و در آن زمان کار آمد بوده،  و برای اعراب در صحرای عرب بنا به زمانیکه زیست میکردن نازل شده  نه اینکه در جهان امروز،  جهانیکه  نیاز ما آیات  آزادی و خرد است.))

اما جواب شما برادر محترم:

چرا یک زن  احساس حقارت کند؟

 

 

 

 

 


November 4th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي